نیستان.....

ساخت وبلاگ

 

برهنه به بستر بی کسی مردن،  تو از یادم نمی روی

خاموش به رساترین شیون آدمی،  تو از یادم نمی روی

گریبانی برای دریدن این بغض بی قرار،  تو از یادم نمی روی

سفری ساده از تمام دوستت دارم تنهایی،  تو از یادم نمی روی

سوزن ریز بی امان باران بر پیچک و ارغوان،  تو از یادم نمی روی

 

تو.....تو با من چه کرده ای  که از یادم نمی روی

 

دیر آمدی، درست. پرستار پروانه و ارغوان بوده ای، درست

مراقب خواناترین ترانه از هق هق گریه بوده ای، درست

راز دار آواز اهل باران بوده ای، درست

خواهر غمگینترین خاطرات دریا بوده ای، درست

اما از من و این اندوه پرسینه بی خبر چرا؟

آه که چقدر سرانگشت خسته بر بخار این شیشه کشیده ام

چقدر کوچه را تا باور اسمان و کبوتر تا خواب سرشاخه که در شوق نور تا صحبت پسین و پروانه پاییدم و تو نیامدی.

باز عابران، همان عابران خسته ی همیشگی بوده اند.

باز خانه همان خانه، کوچه همان کوچه، و شهر همان شهر ساکت سالیان

من اما از همان اول باران بی قرار میدانستم دیدار دوباره ی ما میسر است.

مرا نان و آبی، علاقه ی عریانی، ترانه ی خردی، توشه ی قناعتی بس بود

تا برای همیشه با اندک شادمانی و شبی از خواب تو سر کنم.

"سید علی صالحی"

 

+ نوشته شده در  پنجشنبه چهارم شهریور ۱۳۹۵ساعت 20:7  توسط شادمانی بی سبب  | 
مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم...
ما را در سایت مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baran-e-sabz بازدید : 251 تاريخ : جمعه 21 مهر 1396 ساعت: 22:18