کاین عمر طی نمودیم اندر امیدواری

ساخت وبلاگ

تا کجا میبردم خیال "او"....

مرمر، گاهگداری همین جوری به پنجره نگاه می کند نه که منتظر آمدن کسی باشد 

می‌داند آمدنی نیست ...

همین‌جوری نگاه می‌کند فقط ،...میدانی براي او، يك چيزي داري كه خيلي بزرگ است. بزرگتر از مهرباني ات، چيزي كه آرامش مي‌كند، شايد كم، اما عميق است. . آن هم اين فرصت نوشتن براي توست. تمام اين رابطه همين را براي او دارد. هرجور كه به اين رابطه نگاه مي‌كند مي‌بيند كه چه دوست دارد اينطور دست‌خوش تخيل باشد و پاش روي زمين نباشد. چون اصلاً هيچ جيز واقعي ميان ما نيست. چي هست؟ بودن تو واقعي نيست، حتا نبودنت. تصويرت، بوي تنت،پنجره‌ اتاقت،اندوهت، خوشي‌ات...

میداند بی هیچ بهانه دوستت دارد...کاش این هشدار مدام دست از سرش بردارد، این دنگ دنگ ساعت ،اینکه مدام یادش می آورد ،که می رود...که این قاب که غارنشینش شده این‌روزها دارد، لولای درش می‌لنگد...

+ نوشته شده در  جمعه سوم آبان ۱۳۹۲ساعت 23:17  توسط شادمانی بی سبب  | 
مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم...
ما را در سایت مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم دنبال می کنید

برچسب : امیدواری, نویسنده : baran-e-sabz بازدید : 348 تاريخ : جمعه 21 مهر 1396 ساعت: 22:18