از هر چه تو گویی به قناعت بشکیبم امکان شکیب از تو محالست و قناعت

ساخت وبلاگ

 دلم برای از تو خواندن، از تو شنیدن بسیار تنگ می‌شود. با من حرف بزن!.گاهی بیشتر از یک ستاره  باش. کلمه باش. شعر باش. اتفاقِ  روزانه‌ ام باش...اصلا بیا چند نقطه باش، من باور میکنم که این چند نقطه ابتدای یک شعر بوده...

هفتاد سال هم براین سالها بگذرد من یادم نمیرود، دخترکی که باقی مانده زخم خورده دلش را که چندان هم دندان گیر نبود،به تو باخت ،خواست که قصه اش معمولی ترین و ساده ترین ، داستان عاشقانه باشد،بماند ،آن روزها مثل آب از دستانم چکیدند و رفتند.حالا، زمزمه ام شده شعرسایه:

ساقی به دست باش که این مست می پرست

چون خم ز پا نشست و هنوزش خمار توست

کاشکی از دورها برایم آوازی بخوانی و من گوش بسپرم و نمیرم.

+ نوشته شده در  سه شنبه هشتم بهمن ۱۳۹۲ساعت 13:52  توسط شادمانی بی سبب  | 
مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم...
ما را در سایت مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baran-e-sabz بازدید : 322 تاريخ : جمعه 21 مهر 1396 ساعت: 22:18