چهره آبی عشق من....

ساخت وبلاگ

حالا دیگر سالهاست که من در خلوت و خاموشی هر لحظه، تنها نام و نشان تو را میبینم....تمام سهم من هم از تو، همین شوق بی غایت و قاعده نوشتن و نوشته شدن است. پس دیگر مگو که ساعتی و زمانی، پاشنه دری و دلی را به لنگ می اندازد...

مگر بین من و تو، ساعت و زمانیست؟ مگر نه اینکه تمام بود و نبود بین من و تو یک مجاز روشن تر از هر حقیقتیست؟ پس کدام ساعت و کدام روز خواهد توانست این قاب را از من و ما بگیرد....

نه رویای من، نه... دیگر نه کتاب کهنه تقدیر و نه کژدم پیر تنهایی... دیگر کسی و صدایی، حتی لحظه ای و دمی، تو را از من نخواهد گرفت... 

حالا نزدیکتر بیا...بگذار باز عطر نفسهای تو را گریه نوش دمان تنهایی بی تو کنم...بگذار تمام شوم در تو....تمام ناتمام من....

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و ششم آبان ۱۳۹۲ساعت 10:11  توسط شادمانی بی سبب  | 
مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم...
ما را در سایت مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baran-e-sabz بازدید : 319 تاريخ : جمعه 21 مهر 1396 ساعت: 22:18